- نویسنده: پرنیا شعبانی
- تصویرگر: سحر اکبری
- سن نویسنده: 13 سالگی
- سن تصویرگر: 8 سالگی
- سال انتشار: 1401
- تسهیلگران: محمدرضا یوسفی، زهرا علیزاده اروانق
- قطع: الکترونیک
غولهای ابرچلان
- خلاصه داستان: آن بالا در آسمان، پشت ابرها، کارخانهی ابرچلانی غولها مشغول به کار است، کسی میداند چه رازی آنجا نهفته است؟
پرنیا شعبانی: از کودکی به کتابخوانی علاقه داشتم و به همین سبب به نویسندگی علاقه مند شدم. در حال حاضر به ترویج کتاب و کتابخوانی مشغول هستم و مقام های کشوری هم از طرف نهاد کتابخانههای عمومی و وزارت فرهنگ و ارشاد کسب نمودم. دوست دارم یک وَن داشته باشم و تبدیلش کنم به یک کتابخانه و بروم روستا و کلی با بچهها کتاب بخوانم. دختری پرحرف، شاد و پرانرژی هستم مثل آنشرلی
سحر اکبری: ساکن شهر کرج است. از بچگی علاقه بسیار زیادی به نقاشی و هنر داشت. از سه سالگی به صورت جدی آموزش نقاشی را شروع کرد. در زمینه کار با مداد رنگی حرفهای عمل میکند. علاقه زیادی به هنر، شعر، داستانگویی و ساخت عروسک با وسایل بازیافتی و کاردستیهای مختلف دارد. بزرگترین آرزویش این است که دوست دارد یک نقاش بزرگ بشود. خیلی هم به تصویرگری علاقه دارد. دختر خیلی آرام و کم حرفی است و بیشتر ترجیح میدهد به کار های مورد علاقهاش بپردازد.
گروه سنی | ب (اول،دوم،سوم دبستان), ج (چهارم، پنجم، ششم دبستان) |
---|---|
گونه (ژانر) | آموزنده, تخیلی, رازآمیز, ماجراجویی |
رها باقری مطلق –
داستان و تصویرگری هر دو زیبا بودند. به نظر من بهتر بود اول داستان به جای اینکه می گفت زمین یک کره گرد نیست، گفته می شد زمین فقط یک کره گرد نیست، چون کره گرد که هست و نویسنده بعد از این جمله به یک چیز اضافه تر اشاره کرده. چرا شاهزاده باید کتک می خورد که حالا یک کتک خور داشته باشد؟ مگه شاهزاده را کتک می زنند؟ اواسط داستان گفتی که دختر در قطار خوابش می آمد اما نگفتی که سوار قطار شد. چرا غول های دیگر حرف کسی را که نمی شناختند یعنی دختر را با این حرف که من غول هستم، باور کردند؟ و اینکه تاجی که دست دختر بود در آخر داستان از کجا پیدا شد؟ برای من مخاطب کمی مبهم بود. ماجرای صفحه آخر داستان هم که نویسنده به عنوان نگهبان آب بود، جالب بود.
سینا درزی –
سلام دوست عزیز من از گره های داستان خوشم اومده جوری واقعا جذب داستان شدم به خصوص نام داستان که ترغیبم کرده تصویر گری واقعا عالی بود و با داستان هماهنگی داشت و نام شخصیت اصلی کمتر شنیده شده بود و تبدیل فنری به انسان واقعا هیجان انگیز بود
حنانه ندیری –
سلام
داستان خیلی جالبی بود و نقاشی های زیبایی داشت.
آتنا قنبری –
این داستان و تصویر هایش برای من بسیار لذت بخش و جالب بود من شخصیت فنری را خیلی دوست دارم
سهیل اکبری –
نقاشی ها خیلی مفهومی و مرتبط با این داستان زیبا بود و خیلی اموزنده بود من خیلی دوست داشتم.
سید مهتا یوسفی ریکنده –
کتاب جالبی بود شروعش ر دوست داشتم و من رو جذب کتاب کرد اسم شخصی پرند دخت جدید بود و تکراری نبود تصاویرش به داستان می خورد و در کل دوست داشتم
امیرعلی ایمانی –
این داستان برای من خیلی مهیج بود ومن ماجراجویی پرندخت راخیلی دوست داشتم و دل مهربانش که به فکر مردم شهرش بود. تصویر سازی داستان هم برایم خیلی جالب و لذت بخش بود و من خیلی دوست داشتم.
سارا لطفی –
شخصیت های این داستان هم پرندو هم غول ها و هم فنری خیلی برای من جذاب بودند و نکته مهم داستان که آب را نباید بیهوده هدرداد و در مصرف آن باید صرفه جویی کرد و همچنین نقاشی ها که خیلی زیبا و خلاقانه به تصویر کشیده شده بودند.
محمد حسام لطفی –
تصاویر خیلی زیبا به تصویر کشیده شده اند مخصوصاً شهر زیبای یزد و و پرندخت و قطار بین دنیایی و غول های آب هدر دهنده. داستان خیلی زیبا نوشته شده و همه چیز خیلی جالب پشت هم ردیف شده و جذاب بود.
آیناز واکف –
من شرح زیبا و جذاب داستان را خیلی دوست دارم ماجرا جویی پرندخت و اتفاقاتی که برایش رخ میدهد و همسفر شدنش با فنری که عاقبت به یک انسان تبدیل شد که قصه را خیلی جذاب تر کرد و نقاشی های زیبایی که برای این داستان اجرا شده بود را خیلی دوست دارم.
فاطیما سمسار –
سلام
داستان خوبی بود
اما چرا شاهزاده باید کتک می خورد دلیل این رو میتونستی در داستان بگی
وقتی فنری به انسان تبدیل شدپرنددخت دیدی مردی هم سن سال پدرش است
ولی خب برای خواننده ی داستا سوالی پیش میاد که آیا فنری پدر پرداخت بوده؟ میتونستی این جمله رو حذف کنی
برای چی فنری دست هایش رو شست؟
از ریل رنگین کمانی قطار هم خوشم امد
رونیا خلج خمسه فرد –
به نظر من داستان کمی طولانی بود میشد کم تر باشد توضیحات اضافه داشت.اما تصویر گری عالی بود.موضوع داستان بسیار جالب بود
آندیانورعلی زاده –
تصاویر بسیار زیبا به تصویر کشیده شده بود رنگ های داستان واقعا زیبا بود شخصیت ها به خوبی معرفی شدند من خیلی دوست داشتم.
پریناز دنکوب –
داستان آموزنده بود ولی برخی قسمتها ابهام داشت وقتی نگهبان آب در داستان گفته شده اصلا درخصوص نگهبان توضیحی داده نشده بود .
انتخاب عنوان قطار بین دنیایی بنظرم انتخاب درستی نبود شاید قطار فضایی بهتر بود و قابل فهم تر نقاط قوت داستان
انتخاب شهر یزد در داستان بعلت خشک بودن این شهر در ایران و اسم دختر پرندخت بر جذابیت داستان افزوده بود .
و اینکه علت خشکسالی و کم آبی به خود ما انسان مرتبط میشود در قالب داستان بسیار زیبا بیان شده بود .
مینوسا شمخانی –
داستان، داستان خوبی بود و به نظر شروع مناسبی داشت. ولی ممکن است برای خواننده این سوال پیش بیاید که آن کتاب و نقشه از کجا آمده بود؟ آیا «فنری» آن را به زمین فرستاده بود یا پدربزرگ آنها را پیدا کرده بود یا پدربزرگ آنها را از کسی هدیه گرفته بود؟ در مورد پایانبندی هم باید بگویم که جالب بود، ولی غولهایی که آب را هدر میدادند چه شدند؟ آیا از بین رفتند؟ یا این که مردم با صرفهجویی در مصرف همان آب کم موفق شدند به آب برسند؟تصاویر هم خوب و زیبا بودند و متناسب با داستان به نظر میرسیدند.
فاطمه ابوالحسنی –
بیاید اسراف نکنیم
هلیا فرهنگ –
داستان خوبی بود
ولی اون تیکه که نوشته شده بود(برای نجات اب)بهتر بود نوشته میشود(برای نجات اب) یا (میروم برای نجات اب) و یا در آخر داستان باید نوشته میشد که بقیه ی غول های اب چه اتفاقی براشون افتاد آیا به زمین آمدند یا خیر؟ داستان جالبی بود نقاشی ها هم قشنگ بودن و خوب بودن
هلیا فرهنگ –
داستان خوبی بود
ولی اون تیکه که نوشته شده بود(برای نجات اب)بهتر بود نوشته میشود(برای نجات اب) یا (میروم برای نجات اب) نقاشی های خیلی خوبی هم داشت و داستان مفیدی هم بود.