- نویسنده: بیتا فیضی
- تصویرگر: آیدا مشتاق اول
- سن نویسنده: 13 سالگی
- سن تصویرگر: 13 سالگی
- سال انتشار: 1401
- تسهیلگران: محمدرضا یوسفی، منا حجتی
- قطع: الکترونیک
نگهبان آبها
امتیازدهی 3.67 از 5 در 9 امتیازدهی مشتری
(9 بررسی مشتری)- خلاصه داستان: سحر اتفاقی چشمش به شهر ماهیها میافتد که در میدان شهر مشغول حل بحرانشان هستند.
بیتا فیضی: در شهر فریمان، زادگاه شهید مطهری از توابع خراسان رضوی زندگی میکنم. عاشق خواندن کتابهای تخیلی و ماجراجویانه، کشیدن نقاشی، امتحان کردن هنرهای نوین و دوختن صنایع دستی (به خصوص پته) هستم. دوست دارم در آینده دندانپزشک بشوم.
آیدا مشتاق اول: در شهر رفسنجان زندگی میکنم.
دسته: رده سنی 10 تا 11, کتآب
گروه سنی | ب (اول،دوم،سوم دبستان), ج (چهارم، پنجم، ششم دبستان) |
---|---|
گونه (ژانر) | آموزنده, تخیلی |
9 دیدگاه برای نگهبان آبها
دیدگاه خود را بنویسید لغو پاسخ
فاطیما سمسار –
سلام داستان خوبی بود و تصویر های زیبایی داشت
در اول داستان( به دلایل نامشخصی بیشتر شهر های اطراف ما نابود شده اند…) منظور از شهر های اطراف برکه هست؟
میتونستی منظورت رو واضح تر بیان کنی.
در تصویر ها ماهی بزرگتر از تنگش است و دم و دهانش از تنگ بیرون است.
مدالی که گردن دختر بچه است … چه کسی آن مدال را به او داده است؟ و در داستان اشاره ای به این موضوع نکرده است.
وقتی ماهی با دختر بچه رفته بود مادر ماهی نگران بچه اش نشده بود
نیکی صادقیان –
داستان قشنگی بود ولی ناهی را که در تنگه رو بهتر بود کوچک تر میکشیدی تا دم و دهانش بیرون نزند و بهتر می بود که قبل از رفتن ماهی با سحر ماهی به مادرش خبر میداد تا که اینکه بچه هایی که این کتاب رو می خوانند بدونند که اگر جایی خواستند برند یا کاری خواستند بکنند اول به والدین شان بگن و از ماهی الگو برداری کنن
رها باقری مطلق –
داستان و تصویر گری بسیار زیبا بودند. اما آخر هم مشکل رود حل نشد. بهتر بود گفته می شد که سحر قول داد به بقیه بچه ها هم این مشکل را بگوید تا بقیه هم سعی کنند این کار را انجام دهند. چه طور ماهی به سحر زود اعتماد کرد و از مادرش هم اجازه نگرفت و مادر هم نگران ماهی نشد؟ مدالی که در کردن سحر بود، برای چه بود و چه کسی آن را به او داده بود؟ در حین سفر، سحر تنگ را برای چه آورده بود و چرا خانواده اش از آوردن یک ماهی تعجب نکردند؟ ماهی از تنگ در تصویر بزرگ تر بود. در کل داستان زیبایی بود.
نیایش تیری نظرلو –
داستان موضوع خوبی داشت. خسته نباشید به نویسنده و تصویرگر.تصاویر تمیز و مرتب کشیده شده بودند.
در تصویر صفحه ی اول همه ی ماهیها ناراحت بودند ،اما ماهی کوچولو و مادرش لبخندمیزدند.مگر اتفاق خوبی افتاده بود؟
چرافقط ماهی کوچولو و مادرش مو داشتندولی بقیه مو نداشتند؟
من فکر کردم اگر این داستان را من برای دیگری بخوانم ،اصلا متوجه نمیشود که شهردار چه کسی بوده است.چون در داستان اشاره نشده است.
مجسمه ی وسط میدان چه طرحی داشت؟
وقتی ماهی کوچولو رفت که خودش در شهر بگردد،مادرش نگران نشد که امکان دارد صیادی ،یا کوسه ای ماهی کوچولو را بگیرد؟
بهتر بود که ماهی کوچولو اول از مادرش اجازه میگرفت که با سحر که یک غول بود به بیرون برکه برود.
از قسمتی از تصویر کتاب که با موهای سحر تزئین شده بود خوشم آمد.
نقاشی مدال در روی جلد نظر من را به خودش جلب کرد ولی در موضوع داستان هیچ اشاره ای به آن نشده است.به نظر من تصویر روی جلد باید با موضوع داستان همخوانی داشته باشد.
پیشنهاد من این بود که بهتر بود ماهی کوچولو در مسیر رفتن با سحر با صحنه های زیادی از هدر رفتن آب روبرو میشد.مثلا لوله های ترکیده ی خیابان،بطری های نیمه پر رها شده در کوچه،شستشوی جلوی در خانه ای،آب بازی بچه ها با شلنگ آب.
و اینکه پایان داستان بی نتیجه رها شده است.اینکه ماهی کوچولو با سحر رفت و کارهای انسان هارا برای هدر رفتن آب دید،چه فایده ای برای برکه ی دوستی داشت؟
تصویر روی جلد کتاب ،داستان را لو نمی داد.
و یکی از نکات جالب این داستاناین بود که ماهی کوچولو با اینکه کوچک بود،ولی برای نجات شهرش تلاش میکرد و دنبال راه حل بود.
سینا درزی –
خیلی جالب بود و تصویر گری های خوبی داشت اما ماهی کوچولو خیلی راحت به سحر اعتماد کرد و همراه او رفت می توانستی راجب به کارهای که سحر برای حفاظت از آب کرده بود نیز صحبت میکردی
مینوسا شمخانی –
به نظر شروع داستان طوری نیست که خواننده وسوسه شود ادامهی داستان را دنبال کند. شاید دلیل آن این باشد که موضوع داستان کمی تکراری و ادامهی آن قابل پیشبینی است. در کتاب به این اشاره نشد که دقیقاً در برکه چه اتفاقی افتاد، در صورتی که شاید گرهی اصلی داستان همین بود. پایان داستان جالب بود. مثلاً این که دختر، نگهبان آب میشود، پایان داستان را دلنشین میکند. اما پایان میتوانست بهتر باشد. شاید جذابتر بود اگر در داستان دقیقتر گفته میشد چرا دختر تصمیم گرفت از آب محافظت کند. و یک نکتهی دیگر هم اینکه، در بخشهای مختلف داستان اسم «سحر» خیلی تکرار شده بود و این برای خواننده کمی آزاردهنده است.
تصاویر هم جالب و زیبا بودند و به خواننده کمک میکردند داستان را بهتر درک کند و از تجسم فضای داستان بیشتر لذت ببرد.
فاطمه ابوالحسنی –
واقعا آفرین به سحر و ماهی کوچولو که انقدر به فکر هستند این کتاب بسیار بسیار عالی بود
محمد فرزاد معصوم زاده –
سلام داستان زیبا و تصاویر خلاق بود
در صفحه اول اگر از کلمه ی کسی استفاده نمی شد بهتر بود.و از کلمه جان ما در خطر است استفاده میشد.
و اینکه سحر چرا توی سفر با خودش تنگ ماهی داشت ؟؟
تصویر جلد کتاب داستان را لو نمی داد .
موفق و سر بلند باشید.
مرسانا –
خوب بود ولی چجوری برکه را نگهبانی می داد او که بدون کمک ماهیه ممکن بود آب را بیشتر هدر دهد چجوری نگهبانی بده حداقل به بقیه تذکر می داد خودش هم رعایت می کرد
بعدم مدت زیادی بود که ماهی کوچولو نبود بعد مادرش نگران نمی شد
ولی باز خوب بود