خلاصه داستان: آیا تا به حال به رودی فکر کرده‌اید که آب‌های جورواجوری در آن باشد و بر سر اینکه کجا و چطور بروند، با هم اختلاف داشته باشند. داستان این کتاب، درباره‌ی کلنجار آب‌های رود با هم است و سنگی که سر راهشان قرار می‌گیرد.
سوفیا رضایی: در شهر اهواز به دنیا آمد. رویای نوشتن خیال‌هایش به واقعیت بدل شد و نوشتن برایش جزیی از زندگی‌اش شده است. او در کنار بسیاری از مقام‌های استانی توانسته است در جشنواره‌کشوری داستان آفرینش خاتم الانبیاء، یک وعده لبخند، به عنوان مقام برگزیده انتخاب شود. سوفیا این کتاب را در 12 سالگی نوشته است.تنیا آمده و ساکن هستم. همیشه عاشق نقاشی کردن بودم. وقتی دختربچه بودم روی دیوارهای خونه نقاشی میکردم. خلاصه که خونه رو دفتر نقاشی خودم کرده بودم. به غیر از نقاشی به نویسندگی، سینما، تاتر و پویانمایی هم علاقه دارم.
طاها جان فدا: طاها در سن 13 سالگی در جشنواره کتآب میان 400 اثر به عنوان یکی از تصویرگران نهایی انتخاب شد و داستان سنگی که عاشق شد را به تصویر کشید. او به خلق آثار هنری بسیار علاقمند است و امیدوار است که در آینده بتواند تصویرگری را در کنار علاقمندی‌های دیگرش انجام بدهد.
نقد و بررسی‌ها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.