مهره شطرنجی که نمی‌خواست روی صفحه زندگی کند

(دیدگاه 9 کاربر)

6,000 تومان

  • خلاصه داستان: مهره سرباز و دوستش دیگر علاقه‌ای به زندگی روی صفحه شطرنج ندارند و می‌خواهند از آنجا بروند اما شاه در اینباره چه فکری می‌کند؟

میترا ماهرانی: زاده‌‌ی شیراز است اما در زاهدان زندگی می‌کند. او در آخرین روزهای فصل پاییز ۹۱، کمی مانده به شب یلدا، زندگی تازه‌اش را آغاز کرد. همچون نامش سمبل عشق و مهر و احساس است. مشتاق دوستی با دیگران است و کله‌اش پُر از خیال‌های عجیب و غریب و بعضاً شاعرانه! در خیال‌هایش یک‌بار آشپز می‌شود، یک‌بار خیاط و بار دیگر نقاش. گاهی هم بالرین و گاهی هم خواننده. تکالیف یکنواخت مدرسه او را خسته می‌کند. برای همین گاهی اوقات، دور از چشم بزرگترها به سراغ نقاشی‌کردن و تخیلاتش می‌رود.

  • نویسنده و تصویرگر: میترا ماهرانی
  • سن: 8 سال
  • سال تولید: 1399
  • تعداد صفحه‌ها: 15
  • قطع: کتاب الکترونیک
  • موضوع: آزادی در خواسته‌ها
گروه سنی

ب (اول،دوم،سوم دبستان), ج (چهارم، پنجم، ششم دبستان)

گونه (ژانر)

آموزنده, تخیلی, گویا, ماجراجویی, هیجانی

9 دیدگاه برای مهره شطرنجی که نمی‌خواست روی صفحه زندگی کند

  1. fatemeh (خریدار محصول)

    سلام میترا جان‌ داستانتون جالب بود و تعلیق زیبایی داشت. تصویر سازیش هم عالی بود. از خواندن کتابت لذت بردم⚘?

  2. Niyousha roshanaei (خریدار محصول)

    میترا جون کتابت عالی بود مخصوصا تصویر سازیش واقعا عالی بود ??❤️??❤️

  3. Niyousha roshanaei (خریدار محصول)

    میترا جون جزئیات نقاشی ها رو خیلی دقیق کشیدی مخصوصا اون بچه که توی صفحه آخر بود ??

  4. Hoora_jassbi (خریدار محصول)

    آفرین میترای عزیز واقعا کتابتون ارزش خریدن رو داشت امید وارم همیشه همینقدر عالی باشی

  5. Andia (خریدار محصول)

    سلام میترا جونم از خوندن کتابت لذت بردم خیلی موضوع جالبی داشت. همیشه موفق باشی

  6. mahdisfirouzbakht (خریدار محصول)

    سلام میترا جان?
    کتابت داستان جالبی داشت ????
    ایدت برای این کتاب فوق‌العاده بود???????❤️
    موفق باشی ??????

  7. پویان بیگی (خریدار محصول)

    سلام میترا خیلی نقاشی هاش ، خیلی عالی بود و خیلی خوب بود خیلی دوستاشتم.

  8. Morteza (خریدار محصول)

    عالیییی بود میترا. چقدر نقاشیهاتو دوست داشتم و دلم میخواست مثل مهره شطرنج دوست هم باشیم. اینکه توانستن به آزادی برسن و همه دنیا را بگردن واقعا هیجان انگیز بود

  9. Kosar1388 (خریدار محصول)

    داستانت وقعا عالی و جذاب بود .
    تو توی داستان به نکات دقیقی اشاره کردی و خیلی خوب اتفاق ها را توصیف کردی.
    یه نکته.از اون جایی که تو داستانی درباره ی مهره های شطرنج نوشتی و در داستانت اونا رو بر اساس واقعیت توصیف کردی پس بهتر بود که می گفتی اون مهره ها از سیاه ها بودن یا سفید ها.و این که در نقاشیت مشخص نکردی که شاه سیاه هست یا سفید.
    یه چیز دیگه این هست به نظرم اون پادشاه اصلا شخصیت مشخصی نداشت.معلوم نبود که مهربون و خوب بوده و یا بد و بدجنس و خود خواه. می تونستی تو داستانت بگی گه مثلا اون شاه خیلی بدجنس بوده و به خاطر اینکه خودش کیش و مات نشه سرباز هارو پیش خودش نگه داشته از اونا کار می کشیده.
    داستانت رو با جملات خوبی شروع کردی و خوب هم ادامه دادی، ولی من زمانی که داشتم می خوندمش ، انتظار دیگه ای از پایان ماجرا داشتم چون این اتفاق که فردی که شطرنج بازی می کنه و دوستش دعوا می کنن پایان خیلی ساده ایه و من انتظار اتفاقی خاص تر و البته منطقی تری برای فرار مهره های شطرنج داشتم.
    به نظرم می تونستی آزادی سرباز هارو با تلاش خودشون رقم بزنی ، نه بر اساس یک اتفاق. چون اگه اون اتفاق نمی افتاد سرباز ها هم آزاد نمی شدن.
    به نظرم اگه داستانت رو طوری رقم می زدی که آزادی سرباز ها به خاطر تلاش خودشون باشه و در آخر نتیجه می گرفتی که اگه ما هم با هم همکاری کنیم به خواسته هامون می رسیم قشنگ تر میشد.

دیدگاه خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید
پیمایش به بالا